قالب رضا
داستانی دیگر :: پاتوق همه ツ پاتوق دوستانツ پاتوق کده
http://otaghetarikk.blog.ir/ Montagem criada Bloggif موضوعات

جالب کده :)

داستان پاتوق

✨🌸🍃🌼🌸🍃🌼🌸🍃🌼

داستان پاتوق 


مایکل، راننده اتوبوس شهری، مثل همیشه اول صبح اتوبوسش را روشن کرد و در مسیر همیشگی شروع به کار کرد. در چند ایستگاه اول همه چیز مثل معمول بود و تعدادی مسافر پیاده می شدند و چند نفر هم سوار می شدند.


در ایستگاه بعدی، یک مرد با هیکل بزرگ، قیافه ای خشن و رفتاری عجیب سوار شد.

او در حالی که به مایکل زل زده بود گفت: «تام هیکل پولی نمی ده!» و رفت و نشست.


مایکل که تقریباً ریز جثه بود و اساساً آدم ملایمی بود چیزی نگفت اما راضی هم نبود. روز بعد هم دوباره همین اتفاق افتاد و مرد هیکلی سوار شد و با گفتن همان جمله، رفت و روی صندلی نشست و روز بعد و روز بعد.


این اتفاق که به کابوسی برای مایکل تبدیل شده بود خیلی او را آزار می داد. بعد از مدتی مایکل دیگر نمی توانست این موضوع را تحمل کند و باید با او برخورد می کرد. اما چطوری از پس آن هیکل بر می آمد؟ بنابراین در چند کلاس بدنسازی، کاراته و جودو و ... ثبت نام کرد.


در پایان تابستان، مایکل به اندازه کافی آماده شده بود و اعتماد به نفس لازم را هم پیدا کرده بود. بنابراین روز بعدی که مرد هیکلی سوار اتوبوس شد و گفت: «تام هیکل پولی نمی ده!» مایکل ایستاد، به او زل زد و فریاد زد: «برای چی؟» 


مرد هیکلی با چهره ای متعجب و ترسان گفت: «تام هیکل کارت استفاده رایگان داره!»


پیش از اتخاذ هر اقدام و تلاشی برای حل مسائل، ابتدا مطمئن شوید که آیا اصلاً مسئله ای وجود دارد یا خیر!!




# پاتوق دوستان 

# پاتوق همه 

#داستان پاتوق

# اتاق تاریکک


یه پاتوق عالی واسه بچه های عالییییییツ


⇦اینجا محدودیت نداره یعنی درباره ی همه چیز بحث میکنیم



↯اینجا سوالامونا میپرسیم و جوابشو پیدا میکنیم البته با کمک همدیگه




پس بزن بریم ‌⌛




راستی یادت نره سوالتو بپرسی رفیق ツ‌✉




به پاتوقمون خوش اومدی

★پاتوق همه
★پاتوق دوستان
★پاتوق ما
⇦اتاق تاریکツ
نویسندگان
Designed By Erfan ادیت شده توسط قالب رضا