مادربزرگ
آه
دستانش
دستان ترک خورده اش
دستانی ک ترک خورده و زبر شده
ولی از گرمی و محبت دستانش حتی ذره ای کم نشده
مادربزرگ عزیزم
این همه تجربه ی زندگی را از کجا اورده ای ک همیشه پراز نصیحتی برایم
پند هایی ک مارا از چاه های عمیق روزگار نجات میدهد
بگو به من
بگو ک این روزگار چه کرده است با تو
ک برای گرفتار نشدنم،مرا راهنمایی میکنی
بگو داخل چند چاه عمیق افتاده ای ک حاضر نیستی من هم داخل چاه بیوفتم
بگو چاه ها چه کرده است با تو که دلت طاقت دیدن سختی مرا ندارد
بگو روزگار با توچه کرد ک دستان نرم و لطیفت را زبر و خشن نقاشی کرد
مادربزرگ عزیزم ببخش
ببخش ک نصیحت هایت را
پند هایت را
نگاه های نگرانت
را نادیده گرفتم :(
و حال اینگونه درعمیق ترین چاه زندگی افتادم
چاه ناامیدی
چاهی ک دوایش فقط به خودم بستگی دارد
چاهی ک تا خودم نخواهم کسی نمی تواند نجاتم دهد
چاهی عمیق با دردی عمیق
چاهی ک برایم نفس کشیدن را سخت میکند
مادربزرگ عزیزم
همیشه میگفتی هیچ وقت ناامید نشو
اما نگفتی چگونه ناامید نشوم:(
.
.
.
حالا یادم می آید ;
جواب سوالم این است :خدا با توست
ツ
نویسنده:B@H@r
پاتوق دوستان:اتاق تاریکک
Www.otaghetarikk.blge.ir
- پنجشنبه ۱۴ ارديبهشت ۹۶