قالب رضا
B@H@r :: پاتوق همه ツ پاتوق دوستانツ پاتوق کده
http://otaghetarikk.blog.ir/ Montagem criada Bloggif موضوعات

جالب کده :)

داستـان پاتـوق

  ★ داستــــــــــان پاتــــــــــوق‍ ★


با مردی که در حال عبور بود برخورد کردم 

اووه ! معذرت میخوام … من هم معذرت میخوام. 

دقت نکردم … ما خیلی مؤدب بودیم، من و اون غریبه خداحافظی کردیم و به راهمان ادامه دادیم؛ اما در خانه با آنهایی که دوستشان داریم چطور رفتار می کنیم ؟! 

کمی بعد از آنروز، در یک غروب غمگین مشغول پختن شام بودم. دخترم خیلی آرام کنارم ایستاد اما همینکه برگشتم به او خوردم و تقریبا انداختمش ولی بدون کمترین توجهی با اخم به او گفتم: "اه ! ازسرراه برو کنار" قلب کوچکش شکست و رفت ! اصلا نفهمیدم که چقدر تند حرف زدم ... 

وقتی توی رختخوابم بیدار بودم صدای آرام خدا در درونم گفت: 

وقتی با یک غریبه برخورد میکنی، آداب معمول را رعایت میکنی اما با بچه ای که دوستش داری بد رفتار میکنی ! 

برو به کف آشپزخانه نگاه کن. آنجا نزدیک در، چند گل پیدا میکنی. 

آنها گلهایی هستند که او برایت آورده بود. خودش آنها را چیده. صورتی و زرد و آبی ... 

او تنها به این خاطر آرام ایستاده بود که سورپرایزت بکنه 

هرگز اشکهایی که چشمهای کوچیکشو پر کرده بود ندیدی 

در این لحظه بود که احساس حقارت کردم و بی امان اشکهایم سرازیر شدند. 

آرام رفتم و کنار تختش زانو زدم ... بیدار شو کوچولو، بیدار شو. اینا رو برای من چیدی؟ 

گفتم دخترم واقعاً متاسفم از رفتاری که امروز داشتم. نمی بایست اونجور سرت داد می کشیدم 

دخترم گفت : اشکالی نداره مامان چون من به هر حال دوستت دارم مامان 

من هم دوستت دارم دخترم 

و گلها رو هم دوست دارم 

مخصوصا آبیه رو ... 

کوچولوی من ادامه داد : اونا رو کنار درخت پیدا کردم ورشون داشتم چون مثل تو خوشگل هستن. میدونستم دوستشون داری، مخصوصا آبیه رو ... 

آیا میدانید که اگر فردا بمیرید شرکت یا موسسه ای که در آن کار میکنید به آسانی در ظرف یک روز برای شما جانشین جدیدی می آورد؟ 

اما خانواده ای که به جا میگذارید تا آخر عمر فقدان شما را احساس خواهد کرد؟ 

و به این فکر کنید که ما خود را عجیب وقف کار میکنیم و به خانواده مان آنطور که باید اهمیت نمی دهیم! 

چه سرمایه گذاری ناعاقلانه ای ! 

اینطور فکر نمی کنید؟! 

به راستی کلمه "خانواده" یعنی چه !!



#پاتوق همه

#پاتوق دوستان 

#پاتوق کده 


👇

Www.otaghetarikk.blog.ir

دوربین مخفی پاتـوق

   

                                           ⇦ دوربـــــین مخفــــــــــی پاتـــــوق 


⌛این قسمت: انسانیت↻↻↻


 ↯↯↯ 


 
#پاتوق همه
#پاتوق دوستان 
#پاتوقکده
✍Www.otaghetarikk.blog.ir

پاتوق نظر

پاتوق همهツ 


دوستان نظرتون درباره ی این نوشته چیه ●_● مواقفید یا مخالف؟ ●_●



☑️خیلی محرمانه دارن کار انجام میدن!!🌸🌸🌸🌸


✔️به مثالهای زیر توجه کنید:👇


1)ترجیح میدهم بجای! آنکه در مسجد بنشینم و به کفشهایم فکر کنم؛ در خیابان راه بروم و به خدا فکر کنم.


 توضیح:

 نویسنده با ظرافت نشستن در مسجد (با استعاره از نماز واجب ) را همراه با یک امر مذموم (حواس پرتی یا اشتغال به دنیا ) همراه کرده و یک مستحب ( تفکر به خدا) را جایگزین آن کرده،شنونده هم به به کرده و آنرا تحسین نموده و پا جای پای شیطان میگذارد!


2) من رقص دختران هندو را از نماز پدر و مادرم بیشتر دوست دارم. چون آنها از روی عشق میرقصند و اینها از روی عادت نماز میخوانند !!


توضیح:

نویسنده این بار گستاخانه تر یک امر حرام را جایگزین دستور خدا نموده و علاوه بر تهمت به پدر و مادر خود، باز هم با ممزوج کردن یک صفت ظاهرا بد عمل کننده به عبادت واجب الهی، آنرا با یک فعل حرام همراه با عشق !! مقایسه نموده و عمل شیطان را تبلیغ مینماید.🌸🌸🌸


3) در ماه رمضان چند جوان پیر مردی را دیدند که یواشکی غذا میخورد

به اوگفتند ای پیر مرد مگه روزه نیستی؟


پیرمرد گفت چرا روزه هستم فقط آب وغذا میخورم جوانان خندیدند و گفتند واقعا ؟


پیرمرد گفت بلی ، دروغ نمیگویم ، به کسی بد نگاه نمیکنم ، کسی را مسخره نمیکنم ، با کسی با دشنام سخن نمیگویم ، کسی را آزرده نمیکنم ، چشم به مال کسی ندارم و ...


بعد پیرمرد به جوانان گفت آیا شما هم روزه هستید ؟


یکی از جوانان درحالی که سرش را پایین نگهداشته بود به آرامی گفت خیر ما فقط غذا نمیخوریم.


پاسخ:

نویسنده در اینجا ایجاد بدعتی در روزه گرفتن را رواج میدهد و سعی در بی ارزش قرار دادن روزه ی جوانان مومن امروزه را دارد، درست است در اسلام و در سفارشات پیامبر عظیم آمده است کسی که روزه میگیرد باید تمام اعضاء و جوارح آن (چشم و گوش و زبان و ...)روزه باشند و نه فقط شکم، ولی باید گفت تمام ما معصوم هم نیستیم مثل یپامبران و آنطور که در اسلام سفارش شده باید فریضه ی واجب روزه را بجای آوریم.🌸🌸🌸🌸🌸


نظایر این نوع استراتژی شیطانی را در متون مختلفی که در دنیای مجازی برای شما می آید،میتوانید مشاهده کنید.


تقابل عبادات واجب با مستحبات عوام فریب:


حج، با کمک مالی به مستمندان


روزه،با سیر نمودن گرسنگان


نماز، باتفکر و تشکر زبانی از خدا


✅نکته:

هیچ کس منکر خوبی اعمال مستحبی نیست و اتفاقا همین کسانیکه به انجام واجبات اهمیت میدهند عمدتا موفقتر به انجام مستحبات هستند...


ولی استراتژی شیطان گمراهی بندگان و جابجایی اعمال است و همین کار، ابلیس را کافیست که انسان را از دین خدا خارج نماید.


🚫مراقب شیطانهای جن و انس باشیم


Www.otaghetarikk.blog.ir

داستان پاتوق

داستــــــــــان پاتــــــــــوق


"غرغر نکنید"


وقتی شما به شهر نیویورک سفر کنید، جالب ترین بخش سفر شما هنگامی است که پس از خروج از هواپیما و فرودگاه، قصد گرفتن یک تاکسی را داشته باشید. اگر یک تاکسی برای ورود به شهر و رسیدن به مقصد بیابید شانس به شما روی آورده است. اگر راننده ی تاکسی شهر را بشناسد و از نشانی شما سر در آورد با اقبال دیگری روبرو شده اید.

اگر زبان راننده را بدانید و بتوانید با او سخن بگویید بخت یارتان است و اگر راننده عصبانی نباشد، با حسن اتفاق دیگری مواجه هستید. خلاصه برای رسیدن به مقصد باید از موانع متعددی بگذرید.

هاروی مک کی می گوید: روزی پس از خروج از هواپیما، در محوطه ای به انتظار تاکسی ایستاده بودم که ناگهان راننده ای با پیراهن سفید و تمیز و پاپیون سیاه از اتومبیلش بیرون پرید، خود را به من رساند و پس از سلام و معرفی خود گفت: لطفا چمدان خود را در صندوق عقب بگذارید.

سپس کارت کوچکی را به من داد و گفت: لطفا به عبارتی که رسالت مرا تعریف می کند توجه کنید.

بر روی کارت نوشته شده بود: در کوتاه ترین مدت، با کمترین هزینه، مطمئن ترین راه ممکن و در محیطی دوستانه شما را به مقصد می رسانم.

من چنان شگفت زده شدم که گفتم نکند هواپیما به جای نیویورک در کره ای دیگر فرود آمده است. راننده در را گشود و من سوار اتومبیل بسیار آراسته ای شدم. پس از آنکه راننده پشت فرمان قرار گرفت، رو به من کرد و گفت: پیش از حرکت، قهوه میل دارید؟ در اینجا یک فلاسک قهوه معمولی و فلاسک دیگری از قهوه مخصوص برای کسانیکه رژیم تغذیه دارند، هست.

گفتم: خیر، قهوه میل ندارم، اما با نوشابه موافقم.

راننده پرسید: در یخدان هم نوشابه دارم و هم آب میوه.

سپس با دادن یک بطری نوشابه، حرکت کرد و گفت: اگر میل به مطالعه دارید مجلات تایم، ورزش و تصویر و آمریکای امروز در اختیار شما است.

آنگاه، بار دیگر کارت کوچک دیگری در اختیارم گذاشت و گفت: این فهرست ایستگاههای رادیویی است که می توانید از آنها استفاده کنید. ضمنا من می توانم درباره بناهای دیدنی و تاریخی و اخبار محلی شهر نیویورک اطلاعاتی به شما بدهم و اگر تمایلی نداشته باشید می توانم سکوت کنم. در هر صورت من در خدمت شما هستم.


از او پرسیدم: چند سال است که به این شیوه کار می کنید؟

پاسخ داد: دو سال.

پرسیدم: چند سال است که به این کار مشغولید؟

جواب داد: هفت سال.

پرسیدم: پنج سال اول را چگونه کار می کردی؟

گفت: از همه چیز و همه کس،از اتوبوسها و تاکسی های زیادی که همیشه راه را بند می آورند، و از دستمزدی که نوید زندگی بهتری را به همراه نداشت می نالیدم. روزی در اتومبیلم نشسته بودم و به رادیو گوش می دادم که وین دایر شروع به سخنرانی کرد. مضمون حرفش این بود که مانند مرغابیها که مدام واک واک می کنند، غرغر نکنید، به خود آیید و چون عقابها اوج گیرید. پس از شنیدن آن گفتار رادیویی، به پیرامون خود نگریستم و صحنه هایی را دیدم که تا آن زمان گویی چشمانم را بر آنها بسته بودم. تاکسیهای کثیفی که رانندگانش مدام غرولند می کردند، هیچگاه شاد و سرخوش نبودند و با مسافرانشان برخورد مناسبی نداشتند. سخنان وین دایر، بر من چنان تاثیری گذاشت که تصمیم گرفتم تجدید نظری کلی در دیدگاهها و باورهایم به وجود آورم.

پرسیدم: چه تفاوتی در زندگی تو حاصل شد؟

گفت: سال اول، درآمدم دوبرابر شد و سال گذشته به چهار برابر رسید. نکته ای که مرا به تعجب واداشت این بود که در یکی دو سال گذشته، این داستان را حداقل با سی راننده تاکسی در میان گذاشتم اما فقط دو نفر از آنها به شنیدن آن رغبت نشان دادند و از آن استقبال کردند. بقیه چون مرغابیها، به انواع و اقسام عذر و بهانه ها متوسل شدند و به نحوی خود را متقاعد کردند که چنین شیوه ای را نمی توانند برگزینند.

✨شما، در زندگی خود از اختیار کامل برخوردارید و به همین دلیل نمی توانید گناه نابسامانیهای خود را به گردن این و آن بیندازید. پس بهتر است برخیزید، به عرصه پر تلاش زندگی وارد شوید و مرزهای موفقیت را یکی پس از دیگری بگشایید.

دنیا مانند پژواک اعمال و خواستهای ماست.

اگر به جهان بگویی: سهم منو بده...

دنیا مانند پژواکی که از کوه برمی گردد، به تو خواهد گفت: سهم منو بده... و تو در کشمکش با دنیا دچار جنگ اعصاب می شوی.

اما اگر به دنیا بگویی: چه خدمتی برایتان انجام دهم؟، دنیا هم به تو خواهد گفت: چه خدمتی برایتان انجام دهم؟


#اتاق تاریکک

#پاتوق همه

#پاتوق دوستان

#پاتوق کده 

Www.otaghetarikk.blog.ir✍


داستـــــان پاتوق

داستــــــــــان پاتــــــــــوق




ﻣﺮﺩﯼ ﭘﯿﺶ ﺯﻧﺶ ﺁﻣﺪ ﻭ ﺑﻪ ﺍﻭ ﮔﻔﺖ: 'نمی دﺍﻧﻢ ﺍﻣﺮﻭﺯ ﭼﻪ ﻛﺎﺭ ﺧﻮﺑﯽ ﺍﻧﺠﺎﻡ ﺩﺍﺩﻡ ﻛﻪ ﯾﻚ فرشته ﺑﻪ ﻧﺰﺩ من ﺁﻣﺪ ﻭ ﮔﻔﺖ ﻛﻪ ﯾﻚ ﺁﺭﺯﻭ ﻛﻦ ﺗﺎ ﻣﻦ ﻓﺮﺩﺍ ﺑﺮﺁﻭﺭﺩﻩ ﺍﺵ ﻛﻨﻢ!'

ﺯﻥ ﺑﻪ ﺍﻭ ﮔﻔﺖ: 'ﻣﺎ ﻛﻪ 16 ﺳﺎﻝ ﺍﺟﺎﻗﻤﻮﻥ ﻛﻮﺭﻩ ﻭ ﺑﭽﻪ ﺍﯼ ﻧﺪﺍﺭﯾﻢ، ﺁﺭﺯﻭ ﻛﻦ ﻛﻪ ﺑﭽﻪ ﺩﺍﺭ ﺷﻮﯾﻢ.'

ﻣﺮﺩ ﺭﻓﺖ ﭘﯿﺶ ﻣﺎﺩﺭﺵ ﻭ ﻣﺎﺟﺮﺍ ﺭﺍ ﺑﺮﺍﯼ ﺍﻭ ﺗﻌﺮﯾﻒ‌ ﻛﺮﺩ، ﻣﺎﺩﺭﺵ ﮔﻔﺖ: 'تو که می دانی ﻣﻦ ﺳﺎل هاﺳﺖ ﻛﻪ ﻧﺎﺑﯿﻨﺎ شده ام، ﭘﺲ ﺁﺭﺯﻭ ﻛﻦ ﻛﻪ ﭼﺸﻤﺎﻥ ﻣﻦ ﺷﻔﺎ ﯾﺎﺑﺪ'

ﻣﺮﺩ ﺍﺯ ﭘﯿﺶ ﻣﺎﺩﺭﺵ ﺑﻪ ﻧﺰﺩ ﭘﺪﺭﺵ ﺭﻓﺖ، ﭘﺪﺭﺵ ﻧﯿﺰ ﺑﻪ ﺍﻭ ﮔﻔﺖ: 'ﻣﻦ ﺧﯿﻠﯽ ﺑﺪﻫﻜﺎﺭﻡ ﻭ ﻗﺮﺽ ﺯﯾﺎﺩ ﺩﺍﺭﻡ، ﺍﺯ ﺍﻭﻥ ﻓﺮﺷﺘﻪ ﺗﻘﺎﺿﺎﯼ ﭘﻮﻝ ﺯﯾﺎﺩﯼ ﻛﻦ'

ﻣﺮﺩ ﻫﺮﭼﻪ ﻛﻪ ﻓﻜﺮ ﻛﺮﺩ ﻫﻮﺍﯼ ﻛﺪﺍﻣﺸﺎﻥ ﺭﺍ ﺩﺍﺷﺘﻪ ﺑﺎﺷﺪ، ﻛﺪﺍﻡ ﯾﻚ ﺍﺯ ﺍﯾﻦ ﺍﻓﺮﺍﺩ ﺗﻘﺪﻡ ﺩﺍﺭﻧﺪ: ﺯﻧﻢ؟ ﻣﺎﺩﺭﻡ؟ ﭘﺪﺭﻡ؟


ﺗﺎ ﻓﺮﺩﺍ ﺭﺍﻩ ﭼﺎﺭﻩ ﺭﺍ ﭘﯿﺪﺍ ﻛﺮﺩ ﻭ ﺑﺎ ﺧﻮﺷﺤﺎﻟﯽ ﺑﻪ ﭘﯿﺶ فرشته ﺭﻓﺖ 

و ﮔﻔﺖ: 'ﺁﺭﺯﻭ ﺩﺍﺭﻡ ﻛﻪ ﻣﺎﺩﺭﻡ، ﺑﭽﻪ‌ﺍﻡ ﺭﺍ ﺩﺭ ﮔﻬﻮﺍﺭﻩﺍﯼ ﺍﺯ ﻃﻼ ببیند...


#هوشمندانه_فکر_کنید

#عاقلانه_تصمیم_بگیرید


# اتاق تاریکک

#پاتوق همه

#پاتوق دوستان

#پاتوق کده

Www.otaghetarikk.blog.ir✍

سوال و بحث 3

    

           ★★★  ســــــــــــــــــــــــــــــلام به همه ی دوستـــــاے پاتوقمــــــــــون 

 

 یه سوال دیگه ک مطمئنن واسه هــــــــــمــــــــــہ پیش اومده و این هست :

  

⇦⇦مــــــــعضــــــــــل کار تو کشورمون 

⇦⇦ بع نظرتــــــــــون تنها راه یا راهکار رفع بی کاری چیه 

⇦⇦ فقط مسئولین  باید پاسخگوی معضل بیکاری تو جامعه باشند؟

    ‌⇦⇦ دوستــــــــــان لطفــــــــــا نظراتتونا بنویسید 


 باتشکر فراوان

#پاتوق همه

#پاتوق کده

#پاتوق دوستان 

‌#اتاق تاریکک

♥Www.otaghetarikk.blog.ir


داستان پاتووق

✨🌸🍃🌼🌸🍃🌼🌸🍃🌼

🌸🍃🌼🌸🍃🌼

🍃🌼


‌ داستــــــــــان پاتــــــــــوق

خانم معلم در دفتر تنها بود که پسر کوچکی آرام درِ دفتر را باز کرد و با لحن محتاطی او را صدا کرد.


خانم معلم او را شناخت، اما بدون آن که بخواهد نارضایتی خودش را به رویش بیاورد، گفت: تو در امتحان نمره 9 گرفتی. تو تنها کسی هستی که نمرۀ قبولی نگرفته است.


پسرک با خجالت و در حالی که صورتش سرخ شده بود، سرش را بلند کرد و گفت: خانم معلم، می‌شود... می‌شود یک نمره به من ارفاق کنید؟


خانم معلم با عتاب مادرانه‌ای سرش را تکان داد و گفت: یک نمره ارفاق کنم؟!!. این ممکن نیست. من طبق جواب‌هایی که در برگۀ امتحانت نوشته‌ای به تو نمره داده‌ام.


او اضافه کرد: نگران نباش. من که نمی‌خواهم به خاطر ضعفت در امتحان، تو را تنبیه کنم. تو باید در امتحان بعد تلاش بیشتری کنی و نمرۀ بهتری بگیری.


پسر با صدایی که نشان می‌داد خیلی ترسیده است، گفت: اما مادرم کتکم می‌زند.


خانم معلم ساکت شد. او آرزوی والدین را درک می‌کرد که می‌خواهند بچه‌هایشان بهترین نمره‌ها را کسب کنند و موفق باشند؛ از طرفی نمی‌توانست در برابر بچه‌های بازیگوشی که در امتحاناتشان ضعیف هستند، نرمش نشان دهد. 


اما یک موضوع دیگر هم بود. او می‌دانست که کتک خوردن بچه‌ها هم هیچ کمکی به تحصیلشان نمی‌کند و حتی تأثیر منفی آن ممکن است آن‌ها را از تحصیل بازدارد. 


نمی‌دانست چه تصمیمی بگیرد. یک نمره ارفاق بکند یا نه. او در کار خود جداً اصول را رعایت می‌کند. اما به هر حال قلب رئوف مادرانه هم داشت.


نگاهی به پسرک کرد. هنوز تمام تن پسرک از ترس می‌لرزید و به گریه هم افتاده بود.

عاقبت رو به پسرک کرد و با صدای ملایمی گفت: ببین! این پیشنهادم را قبول می‌کنی یا نه؟  


من به ورقه‌ات یک نمره «ارفاق» نمی‌کنم. فقط می‌توانم یک نمره به تو «قرض» بدهم. تو هم باید در امتحان بعدی 2برابر آن را، یعنی2نمره، به من پس بدهی. خوب است؟


پسرک با شادی غیر قابل وصفی گفت: چشم! من حتماً در امتحان بعدی 2نمره‌ به شما پس می‌دهم.


او با خوشحالی از خانم معلم تشکر کرد و رفت. از آن پس برای این که بتواند در امتحان بعدی قرضش را به خانم معلم پس بدهد، با دقت زیاد درس می‌خواند. تا این که در امتحان بعد نمرۀ بسیار خوبی کسب کرد. 


از طرف مدرسه به او جایزه‌ای داده شد. وقتی در مراسم اعطای جایزه نگاهش به خانم معلم افتاد، از دیدن لبخندی که معلمش به او می‌زد، احساساتی شد و گریه کرد.


از پسِ آن «درس» که خانم معلم به او داده بود، مقطع دبیرستان را با نمرات عالی پشت سر گذاشت و وارد دانشگاه شد. او اولین دانشجو از روستایشان بود.


پس از مشغول شدن به کار و به دست آوردن موفقیت‌های شغلی و مالی پیاپی، بارها و به بهانه‌های گوناگون به سازندگی روستایشان کمک کرده و هر سال به دیدن معلمش به آن‌جا می‌رود.


او همیشه ماجرای قرض نمره را برای دوستانش تعریف می‌کند و از بازگویی آن همیشه هیجان زده می‌شود. زیرا می‌داند که نمره‌ای که خانم معلم به او قرض داد، سرنوشتش را تغییر داد


# پاتوق همه 

#پاتوق دوستان 

#پاتوق کده

# اتاق تاریکک

♥ Www.otaghetarikk.blog.ir

این قسمت :مــــــــــهر بانی

■■■   ســــــــــلامــــــــــ به همه ی دوستای پاتوقی


●مهــــــــــربانے همیشـــــه وجود داره فقط نوع بروزش بین آدما باهم فرق میکنه 


‌⌛در مـــــــــهربانے مانند باران باشکه در تراوتش علف هرزو گل سرخ یکیست 


✍ بیــــــــــایید باهــــــــــم مهــــــــــربان باشیــــــــــــــــــــمツ




داستان پاتوق

داستــــــــــان پاتــــــــــوق


یکی تو ۲۳ سالگی ازدواج میکنه و اولین بچه شو ۱۰ سال بعد به دنیا میاره،!

اما اون یکی ۲۹ سالگی ازدواج میکنه و اولین بچه شو سال بعدش به دنیا میاره..!

یکی هم ۲۵ سالگی فارغ التحصیل میشه ولی ۵ سال بعدش کار پیدا میکنه..!

یکنفر دیگه هم ۲۹ سالگی مدرکشو میگیره و بلافاصله کار مورد علاقه شو پیدا میکنه !

یک نفر هم از خوش اقبالیش ! ۳۰ سالگی رئیس شرکت میشه اما از بخت بد در ۴۰ سالگی فوت میکنه !

 اون یکی دیگه ۴۵ سالگی رئیس شرکت شده ولی تا ۹۰ سالگی سالم تندرست عمر کرده !


✔️ اینارو گفتم که هم بخودم و تو یادآوری کنم ؛ که تو نه از بقحیه جلوتری و نه عقب تر !! 

💫 تو توی زمان خودت زندگی میکنی!

پس با خودت مهربان و آرام باش .

سعی کن با آرامش از زندگی ت لذت ببری و هرگز خودت را با دیگری مقایسه نکنید


# پاتوق همه

# پاتوق دوستان

# پاتوق کده

#اتاق تاریکک

●Www.otaghetarikk.blog.ir

پاتوق شعر

خار خندید و به گل گفت سلام

و جوابی نشنید

خار رنجید ولی هیچ نگفت

ساعتی چند گذشت

گل چه زیبا شده بود

دست بی رحمی نزدیک آمد،

گل سراسیمه ز وحشت افسرد

لیک آن خار در آن دست خلید و گل از مرگ رهید

صبح فردا که رسید

خار با شبنمی از خواب پرید

گل صمیمانه به او گفت سلام...


گل اگر خار نداشت

دل اگر بی غم بود

اگر از بهر کبوتر قفسی تنگ نبود،

زندگی،

عشق،

اسارت،

همه بی معنا بود .

#پاتوق همــــــــــه

#پاتوق دوستان

#پاتوق کده

#اتاق تاریکک

Www.otaghetarikk.blog.ir

۱ ۲ ۳ . . . ۸ ۹ ۱۰ ۱۱ ۱۲ . . . ۱۴ ۱۵ ۱۶
یه پاتوق عالی واسه بچه های عالییییییツ


⇦اینجا محدودیت نداره یعنی درباره ی همه چیز بحث میکنیم



↯اینجا سوالامونا میپرسیم و جوابشو پیدا میکنیم البته با کمک همدیگه




پس بزن بریم ‌⌛




راستی یادت نره سوالتو بپرسی رفیق ツ‌✉




به پاتوقمون خوش اومدی

★پاتوق همه
★پاتوق دوستان
★پاتوق ما
⇦اتاق تاریکツ
نویسندگان
Designed By Erfan ادیت شده توسط قالب رضا